پنجشنبه

نبرد خمينی با احکام و مقدسات به وسیله حربه مؤثر تبليغات منفی- ىلايل خصومت خميني با ايرانيان و مسلمانان

نبرد خمينی با احکام و مقدسات به وسیله حربه مؤثر "تبليغات منفی"
يكي از شگردهاي تبليغاتي بسيار مؤثر خمينی در تخريب وجهه اسلام و پیامبر ، تبليغ براي كتاب شكست خورده سلمان رشدی بود كه وی با فتواي خود آن را به يكی از پرفروش ترين كتابهاي تاريخ تبديل نمود. کتاب مسخره و کم فروش سلمان رشدی تهدیدی برای اسلام نبود ولی حتی اگر بر فرض محال ، خميني درد دین داشت و با مغز معیوب خود این چنین تشخیص داده بود که سلمان رشدی باید از میان برود ، مي توانست به راحتی وی را نيز مانند صدها مخالف سياسی خود در خارج از كشور  بی سر و صدا به قتل برساند. [به عنوان مثال ،رژيم جمهوري اسلامي "فریدون فرخزاد" را به سبب بيان افتضاحات توضيح المسائل اوليه و بدون سانسور خميني در منزلش در اروپا به قتل رسانده و سرش را از تن جدا نمود و در فرِ اجاق گاز بريان نمود. کسی که درباره خمینی افشاگری کند باید در نطفه خفه شود اما کسی که به پیامبر اسلام توهین کند باید در جهان مشهور و بلندآوازه گردد!] اما وی همان گونه كه در اخبار دجال آمده است با خداوند و دين الهی عناد ذاتی داشت و بايد تمامي توان و امكانات خود را در جهت وارد ساختن بيشترين آسيب به مقدسات الهی به كار می گرفت. وی با فتوای نمايشي خود ، سلمان رشدیِ هندي را به شهرتی جهانی رساند. ضمناً تا به امروز كوچكترين اقدامي از سوي عوامل جمهوري اسلامي براي قتل اين هموطن و هم فكر آقاي خميني صورت نپذيرفته است.
راديو جمهوري اسلامي در بهمن ماه 1367 به مناسبت روز ولادت حضرت زهرا (س) يك گزارش راديويي پخش كرد كه از مصاحبه با زنان رهگذر تهيه شده بود. خبرگزار راديو از زنان مي پرسيد كه به نظر شما يك زن ايراني بايد داراي چه خصوصياتي باشد و كدام زن را الگوي خود قرار دهد؟  زنان به طور معمول بايد حضرت زهرا (س) را به عنوان الگو معرفي مي كردند ، ولي يكي از زنان كه گويا ذهنش بسيار درگير سريال تلويزيوني اوشين بوده است كه در آن دوره از تلويزيون پخش مي گرديد ، پاسخ داد كه الگو و سرمشق وي در زندگي "اوشين" است. [اين سريال ، ماجراي يك زن بسيار زحمتكش و فداكار ژاپني به نام "اوشين" بود.] خميني كه موقعيت مناسبي جهت ایجاد فاصله بین دلهای مردم و چهارده معصوم مقدس يافته بود فرصت را از دست نداد و دستور پيگرد و اعدام اين زن جوان را صادر نمود.
خمینی پيش از انقلاب ظاهراً به احمد كسروی (يكي از كين توزترين دشمنان تشيع) حملات شديد لفظي مي كرد ، اما پس از پيروزي انقلاب نتوانست ارادت خود را به وی مخفی نگاه دارد و خزعبلات او عليه تشيع را تلويحاً چنين تأييد نمود: « کسروی یک آدمی بود تاریخ نویس ، اطلاعات تاریخی‏اش هم خوب‏ بود [یعنی اباطیلی که می گفت واقعیت داشت!] قلمش هم خوب بود؛ اما غرور پیدا کرد.»  اما از این مهم تر رفتار خمینی با علی دشتی ، سناتور سابق و نویسنده کتاب "23 سال" است [که در تحریف تاریخ پیامبر اسلام نوشته شده و منشأ شبهات معاصر در تاریخ زندگی آن حضرت می باشد]. وی پس از انقلاب دستگیر شد و به ادعای خودش با صادق خلخالی مجادلاتی هم داشته ولی در نهایت با نظر مساعد آیت ا... خمینی آزاد می شود [زندگی و زمانه علی دشتی ، عبدا... شهبازی،ص ۳۷]. باید خاطرنشان ساخت که در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی ، علی دشتی به عنوان نماینده مردم ساوه انتخاب شد اما اعتبارنامه او با مخالفت سید حسن مدرس و جمع دیگری از فراکسیون اقلیت مجلس روبرو شد و مورد تأیید قرار نگرفت [همان،ص ۵-۱۳] علت مخالفت مدرس، ارائه اسنادی دال بر جاسوسی دشتی برای انگلیسی‌ها بود. با درخواست مدرس از مطبوعات ، روزنامه "سیاست" که ارگان اقلیت مجلس بود سندی با نشانه سفارت انگلیس انتشار داد. در آن سند که در جلد دوم کتاب "تاریخ بیست ساله" منتشر گردیده است آمده که هاروارد سفیر وقت انگلیس دستور می‌دهد که به دشتی به علت خدماتی که به انگلیس انجام داده پول پرداخت گردد.
چرا خمینی که بی گناهان و حتی نوجوانان زیر سن قانونی را مانند حشرات می کشد ، فردی که (در شرعی که وی با ادعای اجرای احکامش به حکومت رسید) حکم اعدام دارد را آزاد می کند؟ و چرا پس از مرگ او اجازه دفنش در امامزاده عبدا... شهر ری را می دهد؟ چرا دشتیِ ضد مذهب باید در جریان غائله 15 خرداد 42 با خمینیِ ظاهراً مذهبی همدردی کند و از شاه تقاضای آزادی یا لغو تبعید او را بنماید و به این خاطر پاسخ تندی از شاه بشنود؟ [شهبازی، عبدا... ،ص 26]  به دلیل این که عوامل استعمار همدل و همفكر بوده و وظیفه ياري یکدیگر را دارند. چرا در حالی که کتاب "23 سال" در دوران قبل از انقلاب57 در ایران انتشار نیافت (زيرا در سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ رژیم شاه به خصوص از چاپ و انتشار هر گونه نوشتار ضد دین جلوگیری می‌کرد) در فاصله سالهای 1359 تا 1365 در ایران به وفور یافت می شد؟...  دشتی کتاب 23 سال را بر اساس نظرات خاورشناسان مغرض غربی [برخی از آنان از عوامل اطلاعاتی استعمار] نوشته است که نظرات آن خاورشناسان نیز بر اساس هزاران حدیث و روایت دروغی است که حاکمان غاصب مسند پیامبر اسلام (ص) و وابستگانشان (به خصوص عایشه) برای کتمان حقیقت دین و حقانیت دوازده وارث معصوم پیامبر اسلام جعل نموده و کتب اهل سنت [تاريخ طبري و...] را از آنها پر کرده اند که آثار دین ستیزانه غربی معاصر چون کتاب "آیات شیطانی" و... بر اساس همین دروغها منتشر می شود. ابن خلدون در مقدمه تاریخ خود مى نویسد: « از آنجا كه اعراب مطالب علمى را از يهود و نصارى چون كعب الاحبار ، وهب بن منبه ، عبداله بن سلام و ... مى گرفتند ، تفاسير اهل سنّت پر از مطالب اينان گشت و مفسّران نيز در كتاب هایشان سهل انگارانه سخنان اينان را نقل كردند و تمام بیانات ايشان برگرفته از تورات تحریف شده و مطالب بى اساس بوده است.» البته اين مورخ سني مذهب اشاره نمی کند که خلفای غاصب که نقل احادیث پیامبر [که مبنی بر وصایت و فضیلت امیر مؤمنان بود] را ممنوع کرده بودند ، پای علمای یهود و نصاری را به این عرصه گشودند.امروز ، بر خلاف گذشته ، این مسائل به صورت مستند قابل بررسی است [برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب "خیانت در گزارش تاریخ"  (نقد کتاب 23 سال در سه جلد) قابل دانلود در اینترنت] و دیگر دشمنان پیامبر (ص) و خاندانش که به گواهی آن حضرت ، از "نطفه های آلوده" ایجاد شده اند نمی توانند به راحتی از جهل مردم سوء استفاده کنند. دشتی در کتاب 23 سال اتهام شرم آور زن بارگی را متوجه پیامبر خدا (ص) نموده است در حالی که همسرگزینی های پیامبر(ص) به هیج وجه جنبه ارضای غرایز نفسانی و خوشگذرانی نداشت ، اگر این طور بود ایشان زنان زیبا و جوان را به همسری بر می گزیدند نه زنانی که بر اساس ثبت تاریخ ، اکثراً فاقد زیبایی و جوانی بودند. ازدواج های گوناگون پیامبر عمدتاً برای افتخار دادن به قبایل و کاستن از خصومت آنها، تشویق مردان مسلمان به سرپرستی بیوه زنان و یتیمانشان و همچنین تشویق مسلمانان به آزاد ساختن کنیزانی که در جنگ ها به اسارت درآمده بودند و... صورت می گرفت. ایشان با برخی از همسران خود به دلیل کهولت سن هرگز همبستر نشدند. [رجوع کنید: همسران پیامبر و فلسفه تعدد زوجات آن حضرت؛ www.pasokhgoo.ir
برنارد شاو درباره آن حضرت می نویسد: « من همواره نسبت به دین محمد به سبب زنده بودن شگفت آورش نهایت احترام را داشته ام. به نظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد توافق و تسلّط بر حالات گوناگون و صور متغیّر زندگی و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیش بینی می کنم و اکنون هم آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا می باشد. او را باید منجی بشریت خواند. من اعتقاد دارم که اگر مردی مثل او حاکمی در عصر جدید می‌شد ، برای حل مشکلات از صلح و دوستی استفاده می‌کرد. او عالی‌ترین مردی است که بر زمین قدم نهاده است. او به دین دعوت کرد. یک تمدن را پایه گذاری کرد. ملّتی را بنا نهاد. اخلاق را نهادینه کرد. اجتماعی زنده و قدرتمند ایجاد کرد تا آموزه‌های او را به صحنه عمل آورند و دنیای تفکر و رفتار انسانی را برای همیشه و به طور کامل منقلب کرد. نام او "محمد" است. در سال 570 پس از میلاد در عربستان چشم به جهان گشود. رسالت خود را برای دعوت به دین حقیقی در سال چهلم عمر خود آغاز کرد و در شصت و سومین سال عمرش با جهان وداع گفت. در مدت کوتاه 23 سال پیامبری‌اش به پرستش خدای یگانه رهنمون شد. وی مردم را از جنگهای قبیله‌ای رهانید و به اتحاد و همبستگی ملّی رسانید. او در این مدت مردم را از هرزگی و مستی به اعتدال و پرهیزکاری ، از بی قانونی به زندگی نظام‌مند و از تباهی به بالاترین معیارهای تعالی اخلاقی هدایت نمود. تاریخ بشری چنین دگرگونی کامل را از جانب یک شخص یا در مکان دیگر قبل از پیامبر اسلام یا پس از او نشناخته است. چنين به نظر مي رسد كه مشكلات عالم  حل نخواهد گرديد مگر از طريق اسلام و سعادت و آسايش بشر ميسّر نخواهد بود مگر با شرع محمدي و بايد پيشگويي مرا در اين معني به انديشه سپرد كه اسلام در آينده كيش جهاني خواهد بود.» [1]  
خمینی در سخنرانی های خود از پیامبران الهی با بی احترامی یاد می کرد و هنگام یاد کردن پیامبر اسلام(ص) ابداً صلوات نمی فرستاد- می دانیم که صلوات بر پیامبر ، موجب ناراحتی شیطان می گردد- در جای جای سخنرانی های خمینی ، اهانت به مقدسات ، پیامبران [بی ادبانه نام حضرت موسی (ع) و کار "شبانی" که ایشان مدتی بدان اشتغال داشته را بردن] و معصومین [زبان قاصر است] مشهود است.  به عنوان تنها یک نمونه ، آیت ا... سید احمد فهری در مقدمه ترجمه شرح دعای سحر خمینی می‌نویسد که امام برای بزرگداشت ملاصدرا می فرمود: « ملاصدرا و ما ادریک ما ملاصدرا!»  می بینیم که خمینی در اینجا چگونه آیه شریفه سوره قدر قرآن را به مسخره تحریف می کند. [اینها مواردی است که نویسنده به طور اتفاقی از وی شنیده یا خوانده است. اگر برای کسی امکان بررسی تمامی سخنان و نوشته های او وجود داشته باشد به شواهد فراوانی از این دست بر خواهد خورد.]
خمینی تقریباً یک جمله در میان ، واژه "اسلام" را استفاده می نمود. وي در صحیفه خود تصریح می کند: « جمهوری اسلامی یعنی اسلام.»  و نيز اعلام کرد: « حزب فقط یک حزب و آن حزب ا... است. ما امر خدا را اجرا می کنیم و خواهیم کرد.» در حقيقت خميني و ياور هميشه همراهش دارند با زبان بی زبانی مي گويند: اي مردم ، مسئول تمامي جناياتي كه صورت مي گيرد و صورت خواهد گرفت  دين خداست ، پس از آن روي برگردانيد.
يكي از دستورات ديني مهم براي مسلمانان اين است كه اگر مي بينند خويشاوندان يا دوستانشان قصد انجام كار بدي دارند آنها را به عواقب عملشان آگاه سازند كه مثلاً: "اگر اين ظلم را انجام دهي ، خودت مبتلا شده و تحت ظلم قرار خواهي گرفت و روز قيامت نيز بايد رضايت مظلوم را جلب كني كه معمولاً در آن عرصه هولناك ، غير ممكن است". يا اين كه آنها را به نيكوكاري تشويق نمايند: "فلاني ، اگر گره از كار اين شخص گرفتار باز كني ، خدا گره كارهايت را در دنيا و در برزخ پس از مرگ خواهد گشود." تصور كنيد كه اگر همه خداباوران ملتزم به اين امر باشند ، چه تأثير مثبت شگرفي در جامعه خواهند نهاد و چه پاداشي نزد خدا براي خود مهيا خواهند نمود؟  اين معناي "امر به معروف(نيكي) و نهي از منكر(زشتي)" است كه خميني و قومش معناي آن را به "بسيجي+ چماق" تغيير داده اند.
مسأله حجاب اجباری در ایران: نعیمه اشراقی ، نوه خمینی می گوید: « مسئله حجاب هر گز جزو دغدغه‌های امام نبوده و نسبت به این موضوع  بدواً کمتر اظهار نظر کرده است ، مگر با اولویت و محوریت موارد اساسی یا به عنوان پاسخ به برخی پرسش ها به این مورد به صورت حاشیه ای ورود داشته اند.» این مطلب کاملاً صحیح است. روح ا... خمینی نه تنها با بی حجابی ، بلکه با  آوازه خوانی و مطربگی و حتی فحشاء نیز هیچ مشکلی نداشت چرا که همان طور که در تاریخ خاندانش ثبت است [و در دو خبر جداگانه از امیرالمؤمنین (ع) دیدیم] پیشه مادرش بود ، هر چند سران نظامش تلاش می کنند آن زن را یک بانوي عابده معرفی نمایند!
 خمینی که پیش از ورود به ایران در سال 57 در مصاحبه با روزنامه السفیر لبنان گفته بود "زنان در انتخاب پوشش آزاد خواهند بود" پس از استقرار در تهران سخن از "حجاب اجباری" گفت. اجبار کردن زنان به حجاب از سوی خمینی (با وضعی که در اوایل انقلاب شاهد بودیم) ظاهراً به دلیل تظاهر به پایبندی به قوانین اسلام بود ، اما در حقیقت برای متنفر نمودن زنان از حجاب بود و این همان راهکار شیطانی نابود ساختن احکام الهی از "جایگاه دفاع ظاهری توسط شخصیتی منفور" بود که در آغاز اشاره شد. این سختگیری های مغرضانه اکنون در حال ثمر دادن است به طوری که اخیراً چند مورد حمله علیه زنان محجبه در ایران صورت گرفته است. اين در حاليست كه عفاف و حجاب در فرهنگ ايران باستان بوده است. جا انداختن حجاب کار دقیق فرهنگی لازم داشت نه چماق. با فعالیت فرهنگی و استدلال منطقی به راحتی می شد زمینه ای مهیا کرد که زنان با طیب خاطر حجاب و وقار را بر ابتذال برگزینند. حکم حجاب در اسلام تنها برای زنان مؤمنه است و شامل تمامی زنان نیست. آیت ا... محمود طالقاني پس از اعلام اجباري شدن پوشش سر براي زنان توسط خميني، به موضع‌گيري عليه آن پرداخت: « حتي براي زن‌هاي مسلمان هم در حجاب اجباري نيست چه برسد به اقليت‌هاي مذهبي... اسلام و قرآن و مراجع دين مي‌خواهند شخصيت زن حفظ شود. هيچ اجباري هم در کار نيست. مگر در دهات ما از صدر اسلام تا کنون زنان ما چگونه زندگي مي‌کردند؟ مگر چادر مي‌پوشيدند؟... اما حالا اين که (زنان) روسري سر کنند يا نکنند باز هم هيچ‌کس در آن اجباري نکرده است.»[2] روزنامه رسالت اخیراً در توجیه حکم امامش نوشته است: « اگر حجاب در زمان پيامبر اسلام اجباري نبوده است، احياناً به دليل تازه پا بودن اسلام و عدم ثبات اجتماعي، درگيري زياد در جنگ‌ها ، لزوم تدريجي بودن ابلاغ احکام و اموري از اين دست باشد نه به دليل عدم مشروعيت آن. در زمان پس از رسول خدا نيز روشن است که جز مدتي بسيار اندک ، هيچ‌گاه حکومت در دست اهل بيت عليهم السلام نبوده است تا در رابطه با اجباري کردن حجاب نظري بدهند...»  آیا چهار سال و نیم دوره خلافت امیرالمؤمنین (ع) مدتی کافی نبود که حضرت حکم اجبار زنان به حجاب دهند؟  قرآن حجاب را بر زنان مؤمنه و زنان پیامبر به عنوان وجه امتیازی نسبت به دیگر زنان واجب دانسته و آن را مصونیتی در برابر آزار مردان هرزه عنوان فرموده است:     « ای پیامبر، به زنان و دختران خود و به زنان مؤمنه بگو خود را کاملاً بپوشانند تا [از زنان دیگر] متمایز شده و مورد آزار قرار نگیرند و خداوند بسیار آمرزنده و رحیم است».[3] [دانيال نبي فرمود: او (دجال) به خدای پدران و فضیلت زنان دشمن خواهد بود. دشمنی با فضیلت زنان با شعار "یا روسری یا توسری" آغاز شد و با اجرای بیش از نود درصد نادرست احکام شرعی که بعضاً مبنای صریح قرآنی نیز ندارد (مانند دیه نابرابر) ادامه یافت و اخیراً نیز با پدیده شنیع و جنایتکارانه "اسید پاشی" به نمایش درآمده است. در سه دهه گذشته  ظلم هایی حیرت انگیز با نام دین خدا بر زنان رفته است. بر اساس بيانات پيشوايان معصوم ، زن در صورت ابراز تمايل به جدايي بر شوهر حرام مي شود، اما در ايران اسلامي(!) اگر زني بخواهد از شوهرش جدا شود بايد ابتدا چند ماه به عقد موقت يك قاضي عمامه دار در آيد و البته شماري از اين قاضيان توسط شوهران يا برادران اين زنان در ايران به قتل رسيده اند.]
بر اساس قاعده « النّفس حریص علی ما مُنِع؛ نفس انسان از هر چه منع گردد بر آن حریص می گردد» حجاب اجباری و ایجاد محدودیت برای مردم و به ویژه جوانان در انواع تفریحات و امور نفسانی سبب گرایش افراطی آنها به این امور می گردد و مشاهده می کنیم که این ترفندهای پیچیده شیطانی جواب داده است و آمار فزاینده فساد و جنایت و بی دینی و بی اخلاقی در جامعه شاهدی است بر این امر. خميني مي گفت: « اونهایی که میگن نمی شود اسلام را در این زمان پیدا کرد برای این (است) که اسلام را نشناخته اند ، نمی فهمند که چه میگن!»  و می گفت: « اگر روحانيت در رأس امور نباشد اسلام از بين مي رود!» حال که بیش از سه دهه از حاکمیت روحانیت می گذرد ، به چه دلیل دنیاپرستی ، تجمل گرایی و شهوترانی در جامعه بیداد می کند؟ پس اسلام خميني ، اسلام حقيقي نبوده است. بر اساس گزارش آماری مركز تحقيقات سايبري سپاه پاسداران در زمينه مراجعه به سايتهاي مستهجن در مقطع زماني "ظهر عاشورا"، شهر تهران در میان 182 کشور  بالاترین آمار را داشته است. این یادآور سخن حکیمانه پیامبر(ص) است که فرمودند: « الناس علی دین ملوکهم ؛ توده مردم بر دین و منش حاکمان خود هستند.»  اخلاق حاكمان به جامعه تحت سلطه شان سرايت مي كند.
« ای بندگان خدا ، شما را به ترس از خدا سفارش مي كنم ، و شما را از منافقان برحذر می دارم زيرا آنها گمراه و گمراه كننده اند ،  خطاكارند و به خطاكاری تشويق مي كنند ، به رنگهای گوناگون ظاهر می شوند ، ترفندهای گوناگون به کار می گیرند ، برای شكستن شما از هر پناهگاهی سود مي برند و در هر كمينگاهي به شكار شما می نشينند ، قلبهايشان بيمار و ظاهرشان آراسته است ،  در پنهانی راه مي روند و از بيراهه ها حركت مي كنند ، وصفشان دارو و گفتارشان درمان اما كردارشان دردی است بی درمان. بر رفاه و آسايش مردم حسد می ورزند و بر بلا و گرفتاری مردم می افزايند و اميدواران را نااميد می كنند... آنها برابر هر حقی باطلی و برابر هر دليلی شبهه ای و برای هر زنده ای قاتلي و برای هر دری كليدی و برای هر شبی چراغی تهيه كرده اند.  با اظهار يأس مي خواهند به مطامع خويش برسند و بازار خود را گرم سازند و كالاي خود را بفروشند. سخن می گويند اما به اشتباه و ترديد می اندازند. توصيف مي كنند اما فريب می دهند. در آغاز ، راه را آسان نمايانده و سپس در تنگناها به بن بست می كشانند. آنها ياوران شيطان و زبانه های آتش جهنمند. آنان حزب شيطانند و بدانيد كه پیروان شيطان ، زيانكارانند.»[4]
دلایل خصومت خمینی با ایرانیان و مسلمانان چه بود؟ به راستی چرا خمینی پس از پیروزی ، این گونه به جان مردم ایران که آنان را ظاهراً ولی نعمت خود می خواند افتاده و آنان را در فشار بسیار شدید اقتصادی قرار داده و جوانانشان را نابود ساخت؟...  چرا هنگامی که در هواپیما دو بار از او سؤال شد که احساسش در بازگشت به ایران چیست؟ به تندی و با لحنی آکنده از خشم گفت: هیچ... چرا در هواپیما ، غضبی آتشفشانی در چهره وی مشهود بود که گوشه ای از آن به هنگام سخنرانی در بهشت زهرا  فوران نمود؟... پاسخ تنها در یک کلمه خلاصه می شود: "انتقام". خمینی از ابتدا نوعی شیفتگی وسواس گونه به قدرت داشت به طوری که به قول خود در هجده سالگی در جلسات مجلس شورای ملی برای تماشا حاضر می شد. [احمد خمینی در سال 1982 در مصاحبه اي با بي بي سي درباره کودکی پدرش گفت: « پدرم با وجود این‌که کودکی خردسال بیش نبود ، اما همیشه در بازی‌ای که انجام می‌داد اصرار داشت نقش شاه را داشته باشد!»]. خمینی در آشوب های نیمه خرداد 1342 تردیدی نداشت که پیروز شده و بر تخت حکومت جلوس می کند ، اما رژیم پهلوی شورشها را سرکوب نموده و غائله را خاتمه بخشید. اطمینان خمینی به پیروزی در سال 42 چنان بود که به آیت ا... مرتضی حائری که پیش از آشوب خرداد 1342 عازم حج بود گفته بود:  « وقتی که برگردی ، اینها دیگر نخواهند بود!» خمینی که از وی در منابع زرتشتی "دیو کین" یاد شده  برای این شکست و 15 سال تبعید بسیار تلخ و دوری از قدرت ، تنها دو عامل می شناخت: اول: عدم جانفشانی کافی ملت ایران برای به ثمر رساندن غائله 15 خرداد ، و دوم: حمایت دولت آمریکا از رژیم پهلوی. خمینی می دانست که دست یابی او به حکومت تنها با استفاده ابزاری از مردم ممکن است و بنا بر این حرکت خود را کاملاً منوط به تحرک مردم کرده بود. [چنانكه در سخنرانی 11 آذر 41 به اهميت نقش مردم و تحريك آنها چنين اشاره مي كند: « رگ خواب ملت اسلام را ما به دست آوردیم.»] او هنگامی که جو عمومی را مساعد نمی دید به هیچ قیمتی حاضر به اقدام علیه رژیم پهلوی و انگیزش خشم آن علیه خود نبود. پس از دفع غائله 15 خرداد 42 هنگامی که وی در تبعید بود و رژیم پهلوی با طرفداران او از میان معممان به شدت برخورد می کرد ، اطرافیانش به او التماس می کردند که اقلاً یک بیانیه صادر کند و او پاسخ می داد: « زمینه ندارد!»
 به محض این که پای روح ا... خمینی از پلکان هواپیما با زمین ایران تماس یافت ، نقاب تزویر کاملاً فرو افتاد و چهره باطنی وی (اژدها) آشکار شد که می خروشید و آتش بود که از دهانش شعله بر می کشید. وی از ملت ایران به صورتی که در 36 سال گذشته شاهد بوده ایم انتقام گرفت ، و کینه بسیار سختی نیز که از آمریکا به دل گرفته بود را علنی کرد و آن کشور را "شیطان بزرگ" لقب داد [زیرا با خدا مخالفت کرده!] و كينه و خصومت آشتی ناپذیر با آن را نیز هويت و خط مشی ابدی نظام خود تعیین کرد که احتمالاً همین "كينه مقدس" سرانجام منجر به سقوط نظامش خواهد گردید هر چند برخی از اعوانش خود را به آب و آتش می زنند تا مانع از این امر گردند.
صادق طباطبایی ، برادر زن احمد خمینی می گوید: امام اندکی پس از پیروزی انقلاب مرا خواست و فرمود: فوراً برای برنامه دوم اقدام کنید. منظور امام از برنامه دوم، رفراندم نظام جمهوری اسلامی بود (برنامه اول نیز تشکیل دولت موقت بود). من گفتم: حضرت امام ، چه نیازی به رفراندم است وقتی میلیونها نفر با شما هستند و با یک اشاره شما به خیابان می ریزند؟ امام فرمود: شما نمی فهمید ، بیست سال دیگر می گویند که اینها بر موج عواطف و احساسات مردم سوار شدند و این نظام مشروعیتی ندارد. من به امام گفتم: این کار زمان می برد ، شاید برای نیمه دوم سال(1358) بتوانیم آن را انجام دهیم. امام فرمود: نه ، برو و کار را شروع کن. به وزارت کشور مراجعه کردم و پس از بحث و بررسی پیرامون موضوع ، خدمت امام رسیدم و گفتم: برای اواخر خرداد می توان رفراندم را برگزار نمود. امام فرمود: نخیر ، در همین تعطیلات نوروز آن را برگزار کنید!   این عجله به چه دلیل بود...؟ به همان دلیل که به سبب آگاه شدن ملت ايران نسبت به ماهيت رژيم جديد ، بيست ميليون و چهارصد هزار نفر شرکت کننده در رفراندم ۱۲ فروردین جمهوري اسلامي (1358) به چهارده میلیون نفر در اولین انتخابات ریاست جمهوری در دی ماه 1358کاهش یافت و این تعداد در اولین انتخابات مجلس شورای ملی در اسفند 1358، به شش میلیون و صدهزار نفر رسید. خمینی که بی صبرانه در انتظار آغاز عملیات تخریب بود می خواست تا مردم کاملاً متوجه ماهیت نظامش نگردیده اند ، آن را رسماً با رأی بالا به تأیید برساند.
خمینی یک نژادپرست سیک بود. قرار دادن علامت سیکیزم بر پرچم ایران به وضوح نشان از دلبستگی وی به مسلک و ملیت حقیقی اش دارد. سیک ها به سبب جنگ های خونباری که با مسلمانان داشته اند، از آنان و از اسلام بیزارند و چنان که اشاره شد ، علامت شمشیر در نشان سیک ها نماد آمادگی همیشگی آنها برای جنگ با مسلمانان است. خمینی به این دلیل دشمن اسلام بود. به خصوص که (چنان که پیش تر دیدیم) جد وی نیز در جنگ با مسلمانان کشته شده بود. او که کوچکترین نسبتی با اسلام و ایران نداشت ماهرانه با یک تیر دو نشان زد: هم با نام اسلام ابتدا به پول و احترام و جایگاه اجتماعی و سپس به حکومت ایران رسید و هم ضربه خردکننده و بنیان کنی به اسلام زد به طوری که احیای آن اکنون تنها با معجزه متصور است.
 خمینی از ایرانیان به دلیل قتل پدرش نیز نفرت داشت. وی پس از مرگ فرزندش مصطفی آشکارا گفت: « ایرانی ها هم پدرم را کشتند و هم پسرم را ، هنگامی که به ایران برگردم به اندازه موی سر هر دویشان از آنها خواهم کشت.»
همچنین نفرت از جهانگشایان ایرانی که به هند لشگر کشیده اند (برای مثال ، نادرشاه) در سخنان خمینی موج می زد. او خود را در جایگاه انتقام تاریخی از ایرانیان می دید. دلیل مهم دیگر دشمنی خمینی با ایرانیان این بود که وی پس از مرگ پدرش در کودکی ، شاهد ارتباطات افسارگسیخته مادرش با مردان بیگانه در ایران بود. با توجه به خلقیات وی، بدون تردید به همین دلیل است که وی مصمم گردید زنان ایرانی را این چنین به فساد کشد به طوری که گفته می شود که امروز صدها هزار زن تن فروش در کشور وجود دارد. [روح ا... خميني ظاهراً به مصطفي هندي منتسب است اما برخي وي را حاصل ارتباط نامشروع مادرش با مأمور انگليسي مافوق مصطفي هندي مي دانند و شواهد و قرائن نيز چنين نشان مي دهد. وي از نظر ظاهري و اخلاقي شباهت چنداني به برادرانش نداشته و از سوي ديگر خصوصيات نطفه هاي نامشروع در رفتار و كردار وي بسيار بارز بوده و قابل انكار نيست.]
در جاماسب نامه نيز سخن از حكومت دشمن ايران بر ايرانيان در آخرالزمان است: « پادشاهي و فرمانروايي ايران به دست انيراني [ضد ايرانيان] افتد كه در ظاهر بسيار دين مدار هستند.»
خمینی  كه از "اسلام"  و "مقدسات الهی"  فقط واژگان آن را شناخته بود ، با سحر و فریب و نفاق ، خود را در جایگاه نمایندگی خدا و مقدسات الهی قرار داد و در لباس مرجعیت و با استفاده از کاریزمای ناشی از حضور ابلیس و تأثیرات شیاطین جن که مردم به غلط تصور می کردند معنوی است توده نادان مردم را مسخ کرد. کد مهمی که خميني برای کارگزارانش تعیین کرده چنین است: « برای حفظ نظام ، هر عملی واجب است.»  در مذهب وي ، در صورتی که   "اَسلام عزيز" در خطر باشد(!)  شکنجه و تجاوز به عنف ، تاراج اموال مردم  و به فقر و فساد کشیدن آنان و چنان که دیدیم قتل امام زمان (ع) و هرگونه عمل مغایر با فطرت انسانی جایز است: « ما مکلف هستیم که اسلام را حفظ کنیم. این تکلیف از واجبات مهم است حتی از نماز و روزه واجب‌تر است. همین تکلیف است که ایجاب می‌کند خون‌ها در انجام آن ریخته شود.»  « وقتی که اسلام در خطر است، همه شما موظفيد که با جاسوسی حفظ بکنيد اسلام را. وقتی که حفظ دماء مسلمين بر همه واجب باشد، اگر- فرض کنيد که- حفظ جان يک نفر مسلمانی، حفظ جانش وابسته [به‏] اين است که شما شرب خمر کنيد، واجب است بر شما. دروغ بگوييد، واجب است بر شما. احکام اسلام برای مصلحت مسلمين است، برای مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام را در خطر ديديم، همه‏ بايد از بين برويم تا حفظش کنيم... جاسوسی فاسد خوب نيست، اما برای حفظ اسلام و برای حفظ نفوس مسلمين واجب است، دروغ گفتن هم واجب است، شرب خمر هم واجب است.»    امیر مؤمنان(ع) درباره مذهب معکوس دجال می فرمایند: « در مذهب امام دجال ، راست دروغ و دروغ راست به حساب آید و خیانتکار امین و امین خیانتکار به شمار آید.» امت دجال ، مذهب معکوس او را اسلام راستین دانسته و با این انحراف، به هلاکت درافتاده اند و بسیاری از مردم نیز به دلیل فقدان دانش درباره اسلام ، جنایات او را به حساب دین الهی نهاده و این چنین هلاک شده اند. این گونه است که گفته شده که: دجال گروه کثیری از مردم را از هدایت الهی محروم ساخته و به سوی کفر و شقاوت رهنمون می گردد.    



[1] - پیامبر اعظم از نگاه متفکران غرب ، حسین پاشا
[2] - روزنامه اطلاعات ، 20 اسفند 1357
[3] - احزاب: 59
[4] - نهج البلاغه ، خطبه 185