آيت ا... مرتضي پسنديده تا حدود يك ماه پيش از
انقلاب از سركردگان فعال آن محسوب مي شد ، اما ناگهان از سوی برادرش محترمانه به
او گفته شد كه از اين پس از هرگونه دخالت در امور خودداری نمايد و اين امر بر وی
بسيار گران آمد. در تاريخ 25 دی ماه 1357، مرتضی پسنديده طی مصاحبه ای كه در
روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد صريحاً اعلام نمود كه: « جد ما آقا سيد احمد از
اهالی كشمير بود كه در سالهای جواني خود به ايران مهاجرت كرد.» تا پيش از اين
اعتراف اكثر مردم بر اين گمان بودند كه هندی بودن خمينی اتهامي است كه رژيم پهلوی
برای بدنام كردن خمينی به وی وارد ساخته بود ، چنان كه پس از انتشار مقاله "ايران و استعمار سرخ و سياه" در
روزنامه اطلاعات (در دی ماه 56) كه خمينی را هندی تبار و مرتبط با مراكز استعماری
معرفي كرده بود ، مردم به خشم آمده و انقلاب رسماً كليد خورد. اظهار نظرهاي خيرخواهانه و نصايح تلخ پسنديده
به خمينی موجب شد كه وی به دستور صريح خمينی خانه نشين شده و از انجام هر نوع
مصاحبه و بيان هر گونه اظهار نظر به رسانه های گروهی ممنوع گردد.
نصيحت نامه
مرتضی پسنديده به خمينی
«...ناله ها از هر سو به گوش مي رسد و نفرينش به
ارباب عمائم (عمامه داران) عالمي را گرفته است. بر اساس آنچه هر روز مشاهده مي
كنيم و آن چيزهايي كه به گوش ما مي رسد و خودمان احياناً در جريان آن قرار مي
گيريم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوي بازگشت اوضاع گذشته را مي كنند...
روزي كه در خمين به دستور حزب جمهوري و با تمهيد و توطئه اي كه گمان ندارم به دور
از اطلاع شما بوده ، عمامه از سر من كشيدند و از هيچ اهانتي ابا نكردند من ذره اي
گلايه نكردم كه روزگار جدمان پيش چشم بود... اين همه خونها ريخته شد، اين همه
جنايات وقوع يافت كه از ذكر آن به خود مي لرزم كه مبادا قطره اي از اين خونها به
سبب اخوت من و شما دامن مرا بگيرد، فقط براي اين كه شما به جاي گوش سپردن به آنها
كه هم به اسلام و هم به ايران علاقمند بودند ، گوش به شياطين داديد. شما چگونه
بر مسند ولايت مي نشينيد و آدم هاي بدنامي مثل رفسنجاني و مشكيني و صانعي و
جلاداني مثل آن شيخ بدكاره گيلاني و موسوي تبريزي و دهها و دهها آدم خبيث و بدعهد
را قدرت و مقام مي دهيد [ثابت است که اكثر افرادي كه خميني
از ميان جامعه روحانيت براي تصدي امور كشوري گزينش نمود داراي فساد شديد اخلاقي و
انحرافات شنيع جنسي بودند و این عمل زشت و
شیطانی با روح ایمان و دینداری هیچ سازگاری نداشته و فرد را مستعد جنایتکاری می
سازد] آن وقت سادات عاليقدري مثل حاج آقا حسن قمي، سبط آن افتخار ازلي تشيع، حاج
آقا حسين قمي طاب ثراه و آقاي حاج سيد كاظم شريعتمداري، مرجع بر حق شيعه مولي علي
را با آن خفّت خانه نشين مي كنيد و مرجعيت را از آنان سلب مي كنيد ، از آنها كه
خود با اشك و ناله هاي من بيست سال پيش حكم مرجعيت شما را امضا كردند و به شاه
دادند تا از توهين و آزار شما ممانعت شود. روزی که شما دستور دادید همه صندوقها را
در کشور به نام ع. خامنه ای باز کنند، من
گفتم که این انتخاب ، ایران را بر باد خواهد داد... شما خود بهتر از هر كسي مي
دانيد كه من از ابتدا با مداخله روحانيون در امور كشوري و لشگري مخالف بودم و به
شما گفتم وقتي ما مصدر كار شويم اگر كارها مطابق خواست مردم نباشد همه نفرت متوجه
ما خواهد شد و در نهايت اسلام ضرر خواهد ديد. آيا امروز نتيجه اي بجز اين حاصل شده
است؟ اين مردمي كه در راه اسلام از جان مي گذشتند و در زمان شاه از فكلي و بازاري
و دانشجو و زن و مرد شعائر ديني را محترم مي داشتند، امروز نه به دين توجهي دارند
و نه براي شعائر ديني ارزشي قائلند. آنها مي گويند اگر دين اين است كه اولياي جمهوري
اسلامي اِعمال مي كنند، بهتر است كه ما كافر باشيم و اصلاً اسم مسلمان روي ما
نباشد. با سياستهاي غلط جمعي منبري و مدرس كه از اداره خانه خودشان هم عاجزند
، امروز ايران به نهايت ذلت و خواري در دنيا افتاده است... من با چند روحاني شيعه
پاكستاني اخيراً حرف مي زدم آنها از وضع ايران گريه مي كردند و مي گفتند در كشور
ما سابق شيعه مقام و ارزشي داشت ، ولي حالا تا ما اسم تشيع را مي آوريم مي گويند
لابد مثل ايران! حاج آقا صدر به من مي گفت مردم لبنان كه در غيبت آقا موسي صدر چشم
به ايران داشتند ، امروز خيلي از ما زده شده اند. اين چه معنا دارد كه ما اسلحه از
اسرائيل بخريم و بعد ، از جنگ با اسرائيل و تحرير(آزادي) جنوب لبنان سخن بگوييم.
بنده در مورد جنگ و مسائل آن حرف نمي زنم كه خود مثنوي هفتاد من كاغذ است ،
فقط مي گويم آيا به گوش شما نمي رسد كه بعضي از نورچشمي ها چه دست اندازي ها به
بيت المال مسلمين به اسم جنگ و كمك به جنگ زدگان كرده اند؟... بنده گمان دارم كه
با ارسال اين نامه لابد تضييقات و گرفتاري ها براي ما بيشتر خواهد شد ولي چون چند
روزي است كه حس مي كنم هر لحظه ممكن است حق تعالي آرزويم را اجابت كند و اجازه ترك
اين جهنم فاني را مرحمت فرمايد ، لذا به عنوان وصيت يا توصيه و يا خداحافظي برادري
با برادرش اين جملات را نوشتم... خوشا به سعادت آنها كه همان روزهاي نخست رفتند و
اين روزها را نديدند. من نيز دير و زود مي روم. تنها وحشت من براي شماست. خداوند
همه را به راه راست هدايت كند.» 25
شوال 1403 قمري قم- مرتضي پسنديده
اظهارات
پسنديده درباره تاريخ تولد و نام خانوادگی روح ا... خمينی
تاريخ تولد خمينی روز 20 جمادي الثاني
جعل شده تا مصادف باشد با روز ولادت حضرت زهرا (س). آيا هنگامي كه پسنديده در مورد
تاريخ تولد خميني مي گويد: «...در واقع ايشان در روز 20 جمادي الثاني 1320 متولد
شده اند، گرچه در كتاب جنات الخلود 18 جمادي الثاني نوشته شده است...»، آيا منظورش
افشاي اين مطلب نبوده است كه سند كتبي و موثق ما در مورد تاريخ تولد واقعي خميني
18 جمادي الثاني مي باشد؟ [جنات الخلود
نام كتابي است كه مصطفي هندي جلدي از آن را در اختيار داشته و تاريخ تولد فرزندانش
و وقايع مهم را پشت نخستين صفحه آن يادداشت مي كرده است]
بر
اساس اسناد ، خمینی دارای سه شناسنامه بوده است: اولی با نام خانوادگی هندی از ثبت
احوال شهر خمین توسط حسین علی بنی آدم ثبت شده است و دومین شناسنامه با نام موسوی
خمینی از ثبت احوال شهر قم ثبت شده است و سومین شناسنامه با نام مصطفوی از ثبت
احوال شهر گلپایگان توسط جعفری نژاد ثبت شده است. خمینی پس از ورود به ایران و
پیروزی انقلاب ، برای فرار از پرونده های جنایی سعی کرد سوابق خویش با نام هندی و
موسوی را از بین ببرد. شناسنامه ادعايي خميني با نام خانوادگي مصطفوی جعلي مي باشد
چرا كه پسنديده در خاطراتش مي نويسد: « ما خواستيم بر مبنای نام پدرمان(مصطفي)
فاميلي مصطفوی را انتخاب كنيم. گفتند نمي شود، بنابر اين من هندی را انتخاب كردم و
اخوی كوچكتر ما نورالدين نيز همين لقب را پذيرفت. بعداً چون فاميل هندی شبهه
وابستگی به انگليسی ها را پيش مي آورد گفتند: اين فاميلی را عوض كنيد(!) من هم
با اين كار موافقت كردم...» حال اگر پسنديده نتوانسته بود نام مصطفوي را برگزيند،
خميني چگونه توانست؟... [جالب است که در منابع
مسیحي درباره ضدمسیح آمده است که "وی مردی است فاقد نام!"] ضمناً بعید
است که أخذ شناسنامه ایرانی برای خمینی بدون رشوه و استفاده از نفوذ بریتانیا ممکن
بوده باشد.