جمعه

عدم اجتهاد خمينی

   (اخذ از کتاب "گفته نشده ها درباره روح ا... خمینی" ، مهدی شمشیری)
1- عدم دانستن زبان عربی:  تسلط بر زبان عربی شرط ضروری اجتهاد است. در فرهنگ لغت دهخدا ذيل كلمه        "مجتهد" مي خوانيم: « مقدمات اجتهاد: علم عربيت،معاني و بيان،منطق،علم درايه الحديث،اصول و كتب فقهيه استدلاليه،اخبار و آيات مربوط به احكام است كه سرانجام موجب حصول ملكه شود كه بتواند ردالفروع علي الاصول كرده و مسائل را دريابد.» زبان عربي به منزله الفباي روحانيت شيعي است. هنگامي كه ياسر عرفات در روز 28 بهمن 57 به ديدار خميني در تهران آمد، مردم در پاي تلويزيونها شاهد بودند كه خميني با اين كه سيزده سال در عراق زندگي كرده حتي قادر به فهم زبان عربي نيست چه رسد به تكلم بدان! روزنامه اطلاعات در روز 29 بهمن براي توجيه اين موضوع نوشت: « امام خميني با اين كه به زبان عربي تسلط كامل دارد و به اين زبان كتابهايي نيز نوشته است،اما براي اين كه مليت ايرانی زنده و پايدار باشد(!!) گفت و گوهاي خود با ياسر عرفات را به زبان فارسي ادامه داد(!)» اما خود آقاي خميني در تقرير خاطرات روزهاي آخر اقامتش در عراق  آنجا كه به ديدارش با يكي از مأموران امنيتي عراق اشاره مي كند كه از او خواسته بود دست از فعاليت عليه حكومت ايران بردارد مي نويسد: « من به او گفتم كه اين يك تكليف شرعي است كه به من متوجه است. من هم اعلاميه مي نويسم و هم در موقعش در منبر صحبت مي كنم و هم نوار پر مي كنم و به ايران مي فرستم و اين تكليف شرعي من است ، شما هم تكليفي داريد عمل كنيد... گفتم كه من(در صورتي كه هيچ در ذهن من اين نبوده،آنوقت هم نبود) مي روم خارج ، من مي روم پاريس كه مملكتي است كه آن ديگر وابسته به ايران و مستعمره ايران نيست. البته ناراحت شد ، اما حرفي نزد. بعد آقاي دعايي هم بودند آنجا براي ترجمه ، آقاي دعايي كه الآن سفير هستند...» [حكايتهاي تلخ و شيرين،جلد1،ص54-53، نشر مؤسسه فرهنگي قدر ولايت،1374]
2- فقدان علم:  پسنديده درباره تحصيلات خميني مي نويسد: « امام خميني كه در سال 1339 براي تحصيل به عراق(اراك) رفتند، مطول را نزد مرحوم شيخ محمد علي بروجردي ، منطق را نزد حاج شيخ محمد گلپايگاني ادامه داده و شرح لمعه را نزد مرحوم آقاعباس اراكي آغاز كردند...» [خاطرات آيت ا... پسنديده،ص51]  مدت انجام تمام اين تحصيلات چند ماهي بيش نبوده است زيرا:  « با هجرت آيت ا... حائري از عراق به قم كه در رجب 1340 و نوروز 1300 صورت گرفت ، امام خميني نيز به قم رفتند. در قم مطول را نزد اديب تهراني ادامه دادند. مقداري از سطوح را نزد مرحوم آقا ميرزا سيد علي يثربي كاشاني كه از علماي بزرگ بود خواندند. تا آخر سطوح را نزد ايشان خوانده و با وي به درس خارج مرحوم آيت ا... حائري مي رفتند. عمده تحصيلات امام نزد آقاي حائري يزدي بود. در همين حال تحصيل امور معنوي و عرفاني را به طور جدي(!!) شروع كردند...» [همان]  [پسنديده در جمله قبل مي گويد: مقداري از سطوح ، اما اينجا مي گويد: تا آخر سطوح!  آيا پسنديده در خاطراتش زيركانه در حال القاي واقعيات درباره برادرش به مخاطبان نيست...؟] آيت ا... عبدالكريم حائري در تاريخ 10 بهمن 1315 (17 ذيقعده 1355) وفات يافت. در حوزه هاي علميه ، هرگاه طلبه اي حتي يك جلسه در درس يكي از مدرسان شركت داشته باشد ، بعداً مي تواند خود را از شاگردان آن مدرس معرفي نمايد. اگر فرض كنيم كه خميني تحصيلات ذكر شده فوق را تكميل كرده باشد ، بايد قبول كرد كه تمام آنها ،كل تحصيلات وي محسوب مي شود. خميني پس از وفات آيت ا... حائري ، با اين تصور كه جامع همه علوم معقول و منقول شده ، ترك تحصيل نموده و به تدريس روي آورده است. احراز مقام استادی در حوزه های علميه به اين شكل است كه تنها يك شرط دارد و آن اين كه طلّاب ، كسي را براي تدريس شايسته تشخيص دهند و از او بخواهند درسی را براي آنها شروع كند. بنا بر اين احراز مقام مدرسی از ساده ترين كارهايی است كه يك معمم می تواند انجام دهد. همچنين از زماني كه در حوزه ها ، مباحثه جاي تدريس را گرفته است ، هيچ مدرسي (حتي براي تدريس در دوره خارج) نياز به سواد و معلومات زيادي ندارد. تعداد طلبه هايي كه در جلسات درس هر يك از روحانيون در هر حوزه علميه شركت مي نمايند همواره به عنوان مهمترين شاخص در مورد ميزان علم و دانش آن روحاني و قدرت وي در بهره رساني از علم و دانش خود به ديگران مورد استناد قرار مي گيرد. آيت ا... منتظري راجع به نحوه تحصيل خود نزد خميني چنين مي گويد: «...من و مرحوم شهيد مطهري دو نفري جلد دوم كفايه را پيش ايشان شروع كرديم. ايشان در ابتدا فكر مي كردند كه ما مي خواهيم سطح كفايه را بخوانيم. مقداري از عبارات كفايه را خواندند و گذشتند. ما بنا كرديم به اشكال كردن. ايشان گفتند: به اين شكل مطلب پيش نمي رود. ما گفتيم پيش نرود. گفتند: مگر سطح كفايه را نمي خواهيد بخوانيد؟ ما گفتيم: سطح آن لازم نيست.  بالاخره به اين شكل ايشان خارج كفايه را شروع كردند و اين دوره درس ايشان-از اول جلد دوم تا آخر آن- هفت سال طول كشيد. فكر و استعداد ايشان خيلي خوب بود ولي حافظه ايشان خيلي قوي نبود [منتظری نیز اینجا دارد به صورت بسیار مؤدبانه می گوید که ایشان سواد چندانی نداشتند!] بالاخره تا آخر دوره هفت هشت نفر بيشتر نشده بوديم(!)... ايشان در دوره بعد كفايه جلد اول را شروع كردند و اين درس ايشان يك دفعه شلوغ شد. تعداد شاگردان ايشان به پانصد ششصد نفر هم رسيد(؟!)» [خاطرات آيت ا... منتظري،ص95]. وی همچنین می نویسد: « معمّرین [سالمندان] حوزه علمیه قم همه به یاد دارند زمانی که مرحوم امام فقط چند شاگرد منظومه و اسفار داشتند ، من به همراه شهید مطهری بودیم که ایشان را وارد صحنه فقه و اصول کردیم و به افراد معرفی می کردیم و در این رابطه با مخالفت ها و استهزاء بسیاری از افراد مواجه شدیم.»[خاطرات آيت ا... منتظري،ص364]
هنگامي كه خميني مطالب مندرج در جلد دوم كفاية الاصول را مباحثه مي كرده ، به مدت هفت سال جمعاً هفت هشت نفر در جلسات ايشان شركت كردند ، ولي همين كه مباحثه جلد اول را شروع كرد، ناگهان جلسات درس ايشان شلوغ شد و تعداد طلبه ها به پانصد ششصد رسيد! چرا...؟  ايشان نه تنها به ناگهان از منبعي نامرئي پولدار شدند و دادن شهريه به طلبه ها را شروع كردند بلكه ناگهان به صورت يك روحاني نترس و سياسي هم درآمدند و با كمال شجاعت و اطمينان بناي حمله به شاه را نيز نهادند.  در آن زمان خميني نه تنها مرجع تقليد، بلكه حتي مجتهد نيز نبوده است تا كسي وجوه شرعيه برايش بفرستد و نيز هيچ يك از مراجع تقليد وقت نسبت به او حسن نظر نداشته اند تا وجوه شرعيه در اختيار ايشان قرار دهند و مشخص نيست كه مبلغ هنگفت شهريه ماهانه براي پانصد ششصد نفر طلبه از كجا تأمين مي شده است...؟
آيت ا... بروجردي ، مرجع عام و بي رقيب شيعه در آن دوره ، كه بنا بر سنت هزار و چهارصد ساله تشيع ، حكومت را متعلق به امام معصوم دانسته و با دخالت روحانيون در سياست مخالف بود ، زير بار بدعت ها و ماجراجويي هاي سياسي خميني نرفته و اين منجر به منزوي شدن خميني گرديد. علي دواني مي نويسد: « بعد از اين ماجرا (مخالفت آيت ا... بروجردي با خميني) امام خميني هم لب فرو بست و گوشه گيري انتخاب كرد. اگر درسي مي گفت در خانه بود و اگر در جايي مجلسي بود كمتر شركت مي كرد. در بيرون هم كمتر كسي ايشان را مي ديد. به عبارت ديگر آن همه شور و احساسات يكباره فروكش نمود.»  [علي دواني، زندگاني زعيم بزرگ عالم تشيع آيت ا... بروجردي،ص313-312]  فوت آيت ا... بروجردي موهبتي بزرگ براي خميني بود و راه او را كاملاً باز نمود.
3- عدم مقبوليت:  خميني نه تنها از هيچ يك از مجتهدان سابق داراي اجازه اجتهاد نبوده  بلكه حتي فاقد مقبوليت (از شروط اصلي مرجعيت) بوده است. به موجب رسم حوزه هاي مذهبي ، زماني كه يك مرجع تقليد وفات مي يابد ، اجتماع مقلدان مرجع متوفي و ساير مردم در خانه آيت ا... ديگري كه كانديداي مرجعيت مي باشد، به منزله نوعي بيعت با وي به شمار مي رود و مهمترين نشانه است دالّ بر اين كه مردم او را اعلم و اعدل تشخيص داده و به عنوان مرجع تقليد خود انتخاب نموده اند. حسينعلي منتظري در خاطرات خود در مورد تعيين مرجعيت تقليد پس از فوت آيت ا... بروجردي مي نويسد: « پس از درگذشت آيت ا... بروجردي ، مرجعيت از حالت تمركز خود خارج شد و ميان چند نفر از علما پخش گرديد. در آن زمان كساني كه در قم مطرح بودند آيت ا... گلپايگاني و آيت ا... شريعتمداري و آيت ا... مرعشي نجفي بودند ولي بسياري از خواص به آيت ا... خميني نظر داشتند. ما نظرمان به مرجعيت ايشان بود... يادم هست در همان وقت من رفتم منزل آقاي گلپايگاني. منزل ايشان در بازارچه بود. مردم زيادي آنجا اجتماع كرده بودند و ايشان را با دسته‌جات زيادي آوردند براي فاتحه آيت ا... بروجردي. كوچه ها پر از جمعيت بود و با تشريفات و اسكورت ايشان را آوردند در مجلس. ولي شب همان روز من رفته بودم منزل آيت ا... خميني. نماز مغرب و عشاء را با ايشان خواندم و حدود يك ساعت و نيم نشستيم با ايشان درد دل كرديم و راجع به فوت آيت ا... بروجردي و مسائل آن روز با ايشان صحبت كرديم ، حتي يك نفر نيامد آنجا سر بزند...»  [خاطرات آيت ا... حسينعلي منتظري، ص92،شركت كتاب]




[1] -