جمعه

دجّال در روايات


"دجّال" به چه معناست؟ دجّال از "تَدجیل" به معنای "پوشاندن" ریشه گرفته است و به این دلیل دجّال را با این نام می‌خوانند که او با کفرش مردم را می‌پوشاند یا این که حق را با باطل می‌پوشاند- این واژه از "تَدجیل" گرفته شده که به معنای "زراندود کردن" برای فریب است. بنا بر این قول ، دلیل نام‌گذاری دجّال به این نام از شدت تدجیل و دروغگویی اوست. او با دروغ و نیرنگ و بیان کردن خلاف آنچه در دل دارد، باطل را حق جلوه داده و مردم می فریبد- ریشه این لغت "دَجّاله" به معنای "گروه بزرگ همسفران" است و به این دلیل دجّال را به این اسم نام‌گذاری کرده‌اند که او سراسر زمین را با هواداران فراوان خود می‌پوشاند- این واژه از لغت "دَجال" به معنای "سرگین"، گرفته شده است؛ « مِن الدجّال للسرجینِ لأنه ینجسُ وجه الارض: دجال سطح زمین را به نجاست وجودش می آلاید». بهترین وجه آن است که گفت شود: دجّال به معنای بسیار دروغگوست و دروغ او سحر ، فریب ، تهمت ، حق‌پوشی و اظهار مطالبی است که در دل او وجود ندارد. [لغت نامه تاج العروس، ج 14، ص 228]
دجال مردی ناپاک و خونریز است که در فنون سحر و تسخیر جن چیره دست است و با کارهایش مردم را فریفته و آنها را در مستی و بی خبری قرار داده و دنیا را پر از فتنه و آشوب می کند. او قدي بلند و ريشي دراز دارد و ملبس به لباس بزرگان است.  در روایات به طور مکرر به خطر ایمان آوردن مسلمانان به دجال اشاره شده که حاکی از این است که وی "شیطانی مسیح نما" و کافری فریبکار است که در نقش یک "پیشوای مقدس"  ظاهر می گردد. دجال مرد نفرين شده اي است كه خروج كرده و و مردم را با فريب به خود ملحق مي سازد و سپس چون حماقت ايشان را مي بيند ادعاي امامت و الوهيت مي كند. در روایات بر ضرورت پناه بردن به خدا از شرّ فتنه دجّال توصيه شده است. از جمله در روایتی  ، از پیامبر (ص) نقل شده است: « هر یک از شما هنگامی که از تشهّد پایانی فارغ شدید، باید که از چهار چیز به خدا پناه برید: از عذاب جهنّم ، از عذاب قبر ، از فتنه زندگی و مرگ و از شرّ مسیح دجّال» پیامبر (ص) فرمودند:  « هيچ فتنه ای در زمين از روزي که خدا ذريه آدم (ع) را آفريد بزرگتر از فتنه دجال نيست (اَخطر الفِتَن) و همانا خدا پيغمبري مبعوث نفرمود جز آن که امتش را از دجال بر حذر داشت و من آخرين پيغمبرم و شما آخرين امّت مي باشيد، بنابر اين او ناگزير از ميان شما خروج خواهد كرد. اگر من باشم او را به حجت الزام نمایم و اگر شما باشید جهد کنید تا او را به حجت الزام سازید. هنگام خروج ، لشگر خود را از چپ و راست بفرستد و دعوى نبوت کند و بعد از دعوى نبوت دعوى خدایى کند و در میان دو چشم او نوشته باشند که هو آیس من رحمت اللّه (یعنى او نومید است از رحمت خداى) و هر مؤمن که او را ‏ببیند آب دهن بر روى او اندازد و با وى سحر بسیار باشد و بیشتر خلق متابعت او کنند مگر کسی که خداى تعالى او را از آن نگه دارد و با وى بهشتى و دوزخى باشد و هر مؤمنى که به دوزخ او گرفتار شود باید که فواتح بخواند که آتش در او اثر نکند و مدت ملک او چهل روز باشد و بعضى از آن روزها مقابل چند سال باشد و بعضى دیگر کمتر از سال و برخى مقدار چند ماه و برخى دیگر برابر هفته و بعضى به قدر روزى و برخى دیگر مقابل ساعتى و روز آخرش به مقدار گرفتن آتش باشد در چوب خشک.»
 سحر عبارتست از تصّرف در دل‌ها و دیدگان مردم برای وادار کردن آنان به پيروي از ساحر و ارضای مطامع نفسانی او که معمولاً با کمک شیاطین خبیث جن صورت می گیرد(سحر سیاه). سحر را در اصطلاح امروز "به خواب مصنوعی فرو بردن" یا "هیپنوتیزم" می گویند که در علم روانشناسی کاربرد دارد. به طور كلي ، ساحر اوهام و خيالات مردم را تحت كنترل گرفته و مردم را در جهت مطامع خود به حركت در مي آورد. در سحر سیاه ، ساحر براي بهره گيري از امداد شياطين می باید در مبادرت به انجام زشت ترین و ظالمانه ترین اعمال و جنايات درنگ نکرده و به مقدسات الهي به صورت آشكار يا پنهان اهانت كند (مانند قرار دادن متون مقدس در مکان های ناپاک یا نشستن بر روی آنها) و نیز باید همواره با حال جنابت باشد. حکم ساحر در اسلام ، اعدام است. ساحران از مصادیق آیه شریفه اند که مي فرمايد:« رجالی از انس(انسان)که به رجالی از جنّ پناه می بردند، و آنان جز بر طغیانشان نمی افزودند.» 
پیامبر(ص) فرمودند: « دجال  به هنگام ضعيف شدن دين خروج نمايد.» [مسند أحمد بن حنبل - عقد الدرر: ص 233]    « او (دجال) از مشرق از دهي بنام يهوديه که از روستاهاي اصبهان (اصفهان) که شهري از شهرهاي خسروان ايراني است خروج مي كند.» [الزام الناصب: ص 202]  امیر مؤمنان(ع) درباره دجال می‌فرمایند: « بدبخت کسی است که او را تصدیق کند و نیک بخت کسی است که او را تکذیب نماید. او از شهری خروج کند که به آن اصبهان گویند. از قریه‌ای که آن را یهودیه می‌شناسند. [در کتاب نامه کمره (تاریخچه خمین) صفحه 18 آمده است: « شاهنشاه قباد اول اصفهان را به دو بخش گی (جی) و تیمره (کمره یا خمین) تقسیم کرد.»  و در صفحه 20 همان کتاب: « برای اصفهان دو شهر بوده یکی "جی" و دیگری "یهودیه"... و روستای تیمری (کمره یا خمین) در بخش یهودیه واقع شده است.»  باید خاطرنشان ساخت که نظام حاكم ، شهر خمين را از استان اصفهان جدا کرده و در استاني جداگانه به نام استان مركزي قرار داده است!]  چشم راستش ممسوح (نابینا) است و چشم دیگرش که بر پیشانی اوست آنچنان می‌درخشد که گویی ستاره سحری است و در آن علقه‌ای است که با خون در آمیخته و میان دو چشمش نوشته شده است: "کافر" و هر باسواد و بی‌سوادی آن را می‌خواند و در دریاها فرو می‌رود ، آفتاب با او حركت می‌كند و در مقابلش كوهی از دود است و پشت سرش كوه سفیدی است كه مردم آن را طعام پندارند. در قحطی شدیدی در حالی كه بر حمار سپیدی كه فاصله هر گامش یك میل است، سوار شده خروج می‌كند و زمین منزل به منزل زیر پایش در نوردیده شود و بر آبی نگذرد جز آنكه تا روز قیامت فرو رود و با صدای بلندی که جن و انس و شیاطین در شرق و غرب عالم آن را می‌شنوند، می‌گوید: « ای اولياي من، به نزد  من آیید، من کسی هستم که آفرید و هماهنگی بخشید و اندازه‌ گیری کرد و راه نمود. من  پروردگار والای شما هستم!» در حالی که آن دشمن خدا دروغ می‌گوید. او یک چشمی است که  غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود و پروردگار شما یک چشم نیست و غذا نمی‌خورد و  راه نمی‌رود و زوالی ندارد» [کمال‌الدّین و تمام النّعمه: ج2]  از امير مؤمنان (ع) همچنين نقل شده است كه درباره دجال فرمودند: « آگاه باشيد که بيشتر پيروانش آن روز اولاد زنا و اصحاب طيلسان هاي (جامه‌هاي) سبز رنگ هستند...»[بحارالانوار: ج 52، ص 194]  
امير مؤمنان (ع) فرمودند:  « قبل از قیام قائم سال های پر خدعه و نیرنگی در پیش است. در این سالها ، راستگویان دروغگو شمرده شده و دروغگویان راستگو شناخته می شوند. ماحل تقرب پیدا می کند و رویبضه در سخن گفتن پیشقدم می گردد.»  راوی می گوید: عرض کردم ماحل و رویبضه به چه کسانی گفته می شود؟ حضرت فرمودند: «منظور از ماحل آدم مکاری است که به وسیله مکر زیاد، مردم را به خود متوجه می کند.»  در این روایت رویبضه معنی نشده است اما در جای دیگر به مناسبتی پیامبر(ص) می فرمایند: « رویبضة الرجلُ التّافِةُ ینطقُ فی امر العامّة؛ مرد حقیر و بی شخصیتی که علیرغم عدم شایستگی، در امور عامّه مردم دخالت می کند و به جای آنها اظهار نظر می نماید.» [غیبت نعمانی: ص278]  حضرت امیر مؤمنان(ع) درباره قساوت قلب و عطش خونخواری دجال می فرمايند: « دجال باكی ندارد که تمامي مردم روي زمين را سر ببرد.»  دجال ادعای خدایی دارد. بنا بر روايات ، روح وي هنگامی كه پروردگار عالم ، ارواح را مورد خطاب قرار داده و از آنها سؤال فرموده كه: « ألستُ بِرَبّكم؛ آيا من پروردگار شما نيستم؟» پاسخ منفي داده  و در پاسخ سؤال « من ربّك؛ پروردگار تو كيست؟» پاسخ داده: « أنَأ» يعني:   « خودم!» در صحنه امتحان "ألست"، ارواح دچار ريزش شدند و بر اساس درجه تقصير ، در درجات ايمان و كفر و نفاق و شرك قرار گرفتند ، غير از ارواح انبياء و اولياء كه آنها نيز در درجات خود قرار گرفتند و وظيفه يافتند كه بقيه انسانها را در صحنه امتحان نهايي (يعني "زندگي دنيا") ياري كرده و بالا بكشند. روح مقدس خاتم الانبياء در سلسله مراتب ارواح داراي عالي ترين درجه و روح دجال دارای پست ترین درجه است. حضرت خاتم الانبياء نسل اندر نسل از اصلاب (پشت) شريف ترين مردان و در ارحام شريف ترين زنان در وجود آمدند و هيچ يك از اجداد ايشان تا حضرت آدم از طريق "زنا" به وجود نيامد (بر اساس حديث نبوي) اما به وجود آمدن دجال كاملاً بر عكس است چنان كه اميرالمؤمنين در حديثي كه در صفحات بعد بدان اشاره خواهد شد ولادت وي را از "مادران زناكار" و "بدترين نسل ها" مي داند.
امام صادق(ع) درباره دجال مي فرمايند:  « هتک ستور کند. از قزوین وارد شود [پرواز پاریس- تهران از فراز قزوین می گذرد.]، هر که در برابرش بایستد او را بکشد. هر که متابعت او کند کافر شود. هرکه از او کناره گیرد فقیر شود. بشتابند مردم به اطاعت او از کافر و مؤمن. کوهها را از خوف خود پر کند. نام او نام پیامبری از پیامبران است[روح الله؟!].» در روایتی مشابه از امیرالمؤمنین (ع) درباره زندیقی که از قزوین وارد می شود آمده است: «هرکس از آن زندیق فرار کند ، او را به چنگ آورد و هر کس با او جنگ کند او را به قتل رساند و هر کس از وی کناره گیری کند فقیر گردد و هر کس از او متابعت نماید کافر گردد تا آنجا که مردم دو گروه خواهند گردید: گروهی به سبب از دست رفتن دین خود می گریند و گروهی دیگر برای از دست رفتن دنیای خود.»[1]
حذیفه یمانی نقل کرده است: « دجال خروج نمی کند مگر این که مردم آرزوی خروج او را داشته باشند و او خروج نمی کند مگر زمانی که خروج او بر مردم همانند نوشیدن آب سرد در یک روز گرم گوارا باشد و این گونه مردم خواهان دجال و تشنه او شده باشند و به درستی که در میان شما امت اسلام چهار فتنه خواهد بود: اول فتنه رقطا (آشوب ها و انقلاب ها) ، دوم فتنه تاریک ، سوم و چهارم فتنه های فلان و فلان که فتنه چهارم ادامه خواهد داشت تا شما را تسلیم دجال نماید.»  حذیفه همچنین از رسول خدا نقل نمود: «...سپس به شما خبر می رسد که دجال به همراه یهودیان اصفهان خروج کرده اند. یکی از چشم های او خون آلود است و چشم دیگرش همانند آن است که اصلاً خلق نشده است. »
برخي از علائم دجال چون "يك چشمي بودن وي" در توصيف چهره باطني اوست ، یکی از شواهد این ادعا این که در دو روایت آمده است: « در ميان دو چشمش نوشته: هو آیس من رحمة اللّه» و همچنین: « در ميان دو چشمش نوشته: کافر  به خدا و به رسول خدا.» برخی از علائمی که صورت باطني و ملكوتي دجال را توصيف مي كند عبارتند از:        « چشم راست دجال کور است»؛ اشاره به بی دینی اوست. « چشم چپش در میان پیشانی است»؛  بیان سخنان ناسزا در باب دین از سوي او. « چشم او خون آلود یا به رنگ کبود می باشد»؛ اشاره است به صفت خونخواری او. « بر خری سوار است و هر گام خرش 20 میل است» [احتمالاً مقصود از حمار دجال ، هنر دجال در استحمار دیگران باشد.]     « از هر موی خرش طبلی آویزان است»؛ کنایه است از سخن توخالی و دروغ. « پشگل خرش به صورت نقل ونبات است (وعده های دروغ) و مردم چون آن را بردارند و بخورند متوجه می شوند که پشگل است!»  در روایت دیگر است که: « نجاست خرش میان دو کوه را پر می کند!» که اشاره است به شدت فسادی که به بار می آورد.
مفضل بن عمر از امام صادق (ع) و ایشان از پدران بزرگوارش تا امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده که: « در روز اول خروج دجال ، هفتاد هزار از یهود و اعراب ["اعراب" در ادبيات قرآن و حديث به معناي "جاهلان" است] و زنان و شاربان خمر و آوازخوانان و اصحاب لهو و لعب به او می پیوندند. ساحران جنّی و انسی دور او گرد آیند و ابلیس و شیاطین سرکش همراه او هستند... و یاران او در استفاده از خمور (مسکرات) و ارتکاب فسوق  و انواع جنایات افراط می کنند  [یادآور گفته اهورامزداست که: « و بسا نابکاری ها از غلامبارگی و زن بارگی و هوی پرستی و اعمال نکوهیده بسیار کنند.»]
امیرالمؤمنین (ع) به عمر بن سعد فرمودند: « قائم قیام نمی کند تا این که چشم دنیا شکافته شود و سرخی در آسمان پدید آید و آن اشک های حاملان عرش است که بر مردم روی زمین می گریند. تا آنگاه که قومی پیدا شوند بی بهره از مواهب الهی. آنها مردم را دعوت به پیروی از فرزند من [مهدی] می کنند در حالی که خود از او بیزارند. آنها مردمی پست نهاد و بی نصیب از رحمت حق می باشند. بر اشرار تسلط دارند و میان ستمگران فتنه انگیزند [اختلاف افكني ميان قدرت هاي بزرگ كه بر اساس برخي اخبار ، سرانجام به سومين جنگ جهاني منجر خواهد گرديد.] و پادشاهان را نابود کنند. در خارج کوفه [نجف در حومه کوفه است] جنبش خود را آشکار می کنند. رهبر آنها مردی سیاه دل و روسیاه ، بی دین ، از نظر حق افتاده ، دارای عیوب بسیار و لئیم و پرخور است که از مادران زناکار و بدترین نسل ها به وجود آمده است[2]  
در باب چهاردهم كتاب منتهي الآمال در علائم ظهور حضرت صاحب الامر(ع) آمده است:    « اول خروج دجال است و آن ملعون ادعای الوهیت نماید و به وجود نحس او خونریزی و فتنه در عالم  واقع خواهد شد و از اخبار ظاهر شود که یک چشم او مالیده و ممسوح است و چشم چپ او در میان پیشانی او واقع شده و مانند ستاره می درخشد و پارچه خونی در میان چشم او واقع است و بسیار بزرگ و تنومند و شکل عجیب و هیئت غریب و بسیار ماهر در سحر است و در پیش او کوهی سیاه است که به نظر مردم می آورد که کوه نان است و در پشت سر او کوه سفیدی است که از سحر به نظر مردم می آورد که آبهای صاف جاری است [توده مردم را با شعار نان و آب می فریبد!] و فریاد می‌کند "اولیائی انأ  ربکم الاعلی" و شیاطین و مَرَدِه[3] ایشان از ظالمین و منافقین و سحره و کَهَنه[4] و کَفَره  و اولاد زنا بر سر او اجتماع نمایند و شیاطین اطراف او را گرفته و به جمیع نغمات  و آلات لهو و لعب و تغنی از عود و مزمار و دف و انواع سازها و بربطها مشغول می شوند  که قلوب تابعین او را مشغول به آن نغمات و الحان می نمایند و در انظار ضعفاء العقول از زنان و مردان چنان جلوه درآورند که همه ایشان را به رقص آورند و همه خلق از عقب  سر او می‌روند که آن نغمات و الحان و صداهای دلربا را بشنوند گویا که خلق همه در سکر  و مستی می‌باشند و در روایت ابوامامه است آن‌که پیامبر خدا(ص)  فرمودند: هر مؤمنی که دجال را ببیند آب دهان خود را بر روی او افكند و سوره مبارکه  حمد را بخواند به جهت دفع سحر آن ملعون که در او اثر نکند. چون آن ملعون ظاهر شود عالم را پر از فتنه و آشوب نماید و میان او و لشگر قائم علیه السلام جنگ واقع شود.  بالاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت حجت الهی علیه السلام یا به دست عیسی بن مریم علیه السلام کشته شود.»[5] جنگ لشگر قائم به رهبری سید خراسانی با نظام دجال و وارثان وی خواهد بود ، اما کشته شدن دجال به دست حضرت ولیّ عصر در "رجعتِ" دجال صورت می گیرد که در حدیث "شروسی" بدان اشاره خواهد شد. امام زمان(ع) كفار و منافقاني كه آسيب جدی به دين وارد نموده اند را جهت مجازات دنيوی به اذن الهي زنده مي گردانند.
به لشگر حضرت قائم كه با لشگر دجال و سپس لشگر سفياني مي جنگد در حديث ذیل اشاره شده است:  پيامبر (ص) به امام حسن و امام حسين نگاه كرد و گریست و فرمود: « ما اهل بیتی هستیم که خداوند نه دنیا، بلكه آخرت را برایمان برگزیده. به درستي كه اهل بیت من پس از من دچار سختی و آوارگی و گرفتاری مي گردند [ به سبب توطئه سقیفه و غصب حق خلافت امیرالمؤمنین و يازده امام معصوم] تا زمانی که گروهی با پرچم های سیاه از مشرق قيام كنند. آنها حق را طلب مي كنند اما به آنها داده نمی شود ، پس می جنگند و پیروز می شوند و هر چه بخواهند به آنها اعطا می شود ولی آنها  نمی پذيرند تا این که حکومت را به دست مردی از اهل بیت من بسپارند که دنيا را از عدل و داد پر خواهد کرد بعد از آن که پر از ظلم و جور شده باشد. پس هر که زمان ايشان را دریابد ، به سوی آنان شتاب كند گر چه با دست و زانو بر روی برف و یخ بخزد.» و در روایت دیگر: « هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد به سویش بشتابید ولو با سینه خیز رفتن بر روی برفها باشد ، که صاحبان آن پرچم ها  اهل حق هستند ، آنها حق را مطالبه می کنند ولی به آنها داده نمی شود ، نبرد می کنند و پیروز می شوند و آنچه می خواستند به آنها داده می شود ولی آنها دیگر نمی پذیرند. گویی با چشم خود می بینم که سلاح ها را حمایل کرده اند و پیش می تازند تا پرچم ها را به مهدی(ع) تسلیم  کنند. آگاه باش که آنها یاران مهدی اند و زمینه سلطنت جهانی او را فراهم می سازند. دلهای آنها چون قطعات آهن است. هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از سوی مشرق به حرکت درآمده ، فارسیان را گرامی بدارید که دولت ما در میان آنها می باشد.»[6]  [خاطرنشان مي سازد كه تكفيريون سلفي براي انطباق اين نوع احاديث بر خود ، پرچم هاي سياه انتخاب كرده و حتي عده اي از آنها نام گروه خود را "خراسان" نهاده اند!] و:        « زمانی که در سنت من تغییر ایجاد کردند ، یاور خاندانم با پرچم های سیاه از سرزمینی که خراسان نام دارد قیام خواهد کرد. هیچ کس با او و لشگریانش روبرو نمی شود مگر که مغلوبش می سازند و بر آنچه در دست دشمنانشان قرار دارد چیره می شوند تا جایی که سرانجام پرچم هایشان به بیت المقدس نزدیک می گردد.» در روایات مشابه ، کشتگان این قیام "شهید" خوانده شده اند. حرکت جهانی منجی موعود با خروج این لشگر از سرزمین خراسان آغاز خواهد شد. باید خاطرنشان ساخت که قیام سید حسنی که از نسل امام حسن مجتبی(ع) می باشد اندکی پس از خروج سفیانی در شام خواهد بود. بر اساس روایات ، امام زمان به صورت ناشناس در میان لشگر سید خراسانی می باشند و تنها سید خراسانی امام (ع) را می شناسد و در جنبش عدالت خواهانه خود از راهنمایی های کلیدی ایشان بهره مند است. در خبر است که لشگريان سید خراسانی شهرهای تهران و قم را با جنگ می گشایند. در تفسير آيه « بعثنا عليكم عباداً لنا أولى بأس شديد»[7] آمده است که: «گروهى هستند كه خداوند آنها را پيش از خروج قائم بر انگيزد و آنها هر جا كه دشمنان آل محمد (ص) را بيابند مى كشند.»[8]          
پیامبر خاتم (ص) فرمودند: « مهدی پس از يك غیبت طولانی ، در هنگام طلوع ستاره ای سرخ رنگ و ویرانیِ ری و خسف زوراء (فرو رفتن تهران در زمين) ظهور خواهد كرد.» [9]   و: « مهدی این امت از ماست. هنگامی که بر دنیا هرج و مرج حاکم گردد و آشوب ها رخ دهد و راه ها بسته شود و مردم یکدیگر را غارت کنند و نه بزرگی بر کوچک رحم کند و نه کوچکی احترام بزرگ را نگه دارد ، خدای تعالی مهدی را برانگیزد که نهمین فرزند حسین است و او دژهای گمراهی و دلهای مهر شده را بگشاید و دین را در آخرالزمان پایدار کند چنان که من در اول زمان اساس آن را پایدار ساختم و زمین را از عدل پر سازد همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد.»[10] خاطرنشان می سازد که اعتقاد به مهدویت خاص تشیع نیست و اعتقاد تمامی ادیان الهی است. اگر کسی نباشد که تلاش های انبیاء و اوصیاء در به کمال رسانیدن انسان را به ثمر نشاند، خلقت بشر و بعثت انبیاء امری عبث بوده و البته این نسبت از خداوند متعال به دور است. از هنگام هبوط حضرت آدم (ع) خداوند حجت و خليفه اي بر زمين داشته است و اين مقام در اختيار پيامبران و اوصياي ايشان بوده و اين امر تا روز رستاخيز استمرار دارد. امیر مؤمنان می فرمایند: «خداوند حجت هاي خود را به صورت آشكار يا پنهان يا حتي در حالي كه خطر آنان را تهديد مي كند در ميان مردم حفظ خواهد كرد تا دليل هاي روشن و واضح (هدايت و رستگاري) از بين نروند.»[11]  خليفه الهيِ هر زمان ، محور كائنات بوده و شناخت او از ضروريات دين است و از آن روست كه حتي اهل سنت اين حديث را از پيامبر خدا (ص) روايت كرده اند كه: « كسي كه از دنيا برود درحالي كه امام زمان خود را نمي شناسد به مرگ جاهليت مرده است.»  طرح الهي اين بوده است كه خلفاي او رهبری جامعه را بر عهده داشته وعدل و قسط را در زمين برپا دارند چنان كه قرآن تصريح دارد: « و ما انزلنا من رسول الّا لِيُطاع بإذن الله؛ و هيچ رسولي را  نفرستاديم مگر براي آن كه اطاعت شود.»  اما پيشوايان الهي جز در دوره هايي بسيار كوتاه، حاكميت نداشته اند زيرا اكثريت مردم همواره در پي هواهاي نفساني و لذتهاي  موقت دنيايي بوده و از بُعد روحاني و ابدي وجود خويش غافل بوده اند. هر انساني اختيار انتخاب بين "ارضاي[افسارگسيخته و نامشروعِ] شهوات نفس" و "گردن نهادن به حكم عقل و نهي نفس از پيروي هوس" را دارد و خداوند تشخيص اين خوب و بد را در فطرت انسان قرار داده و براي تقويت فطرت ، پيام هايي نيز توسط رسولانش ارسال نموده است. ناهنجاريهاي كنوني جوامع و بي عدالتي ها در سطح زمين كه مورد نارضايتي خداوند متعال مي باشد نتیجه همين "انتخاب هاي بد" انسانها و غلبه روح شيطاني است كه حاصل آن براي جامعه "متولد شدن جرثومه های فساد و جنایت" است [زيرا خصوصيات روحي و رواني و اخلاقي نيز از طريق وراثت انتقال مي يابد. [چنانكه حضرت نوح به درگاه خداوند دعا مي كند: پروردگارا ، يك تن از كافران را بر روي زمين باقي مگذار كه آنان جز فرزنداني كافر و فاجر به دنيا نمي آورند.] اين جرثومه ها که در حقيقت ، تجسم شقاوت بشريت بوده و امروز مقدرات جوامع را به دست گرفته اند ، حاصل روند طبيعي سير انحطاطي بشريت اند و هنگامي كه وضعيت براي مردم روي زمين غيرقابل تحمل شود خداوند براي نخستين بار در تاريخ بشريت ، مستقيماً دخالت فرموده و به دست وليّ خويش زمين را از لوث وجود ظالمان پاك خواهد فرمود.  و اما حاصل این "انتخابهای بد" برای تک تک افراد "تخريب روح و حيات معنوي" است. آن بخش از روح انسان كه چون ميداني به شعاع هفتاد سانتي متر، بدن او را احاطه كرده است "هاله" يا "ميدان انرژي" فرد ناميده مي شود كه توسط دوربين هاي "كرليان" قابل عكسبرداری و مشاهده است. چنانكه قبلاً اشاره شد مسير كمال روحي انسان كاملاً برعكس مسير كمال مادي و حيواني او مي باشد. [«اگر نه آن بود كه همه مردم يك امت (گمراه) مي شدند ، سقف هاي خانه هاي (تمامي) كساني را كه خداي رحمان را باور ندارند از نقره مي كرديم و بر آنها نردبامهايي مي نهاديم تا بر آن بالا روند و براي خانه هايشان نيز درهايي از نقره مي كرديم و تختهايي كه بر آن تكيه زنند. و از هرگونه زينت. و اينها همه برخورداري ناچيز دنيوي است، حال آنكه آخرت در نزد پروردگار تو براي پرهيزگاران است.»(زخرف: 35-33) از سوی دیگر: «هنگامی که خدا بنده ای از بندگانش را دوست بدارد وی را در بلا فرو می برد.»(امام صادق) بهشت حيواني با بهشت روحاني با هم جمع نمي شود و چنان كه امير مؤمنان مي فرمايد: « دنيا و آخرت دو راه مختلف اند مانند مشرق و مغرب.»]  دنياطلبي، كه كشانيدن روح به سوي كمال مادي و بر خلاف مسير كمال روح است، انسان را به رنج هاي شديد مي افكند كه خود را در انواع ناراحتي هاي روحي، رواني و عصبي و اضطراب و افسردگي و غيره  نشان مي دهد. روح براي پرواز در عالم نامتناهی قدس آفريده شده ، نه خزيدن در لجن دنياي محدود مادي. [مرغ باغ ملکوتم ، نِیَم از عالم خاک    دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم]  گناه نيز كه عملي خلاف فطرت و بر خلاف مسير روح است، موجب ايجاد جراحت بر روح انسان مي گردد. روح زخمي و آسيب ديده ، در سفر ماوراي مرگ ، حفاظي در برابر آتش برزخي نخواهد داشت. استفاده از مشروبات الكلي ، مواد مخدر و ارتباطات نامشروع جنسي به هاله انسان شديداً آسيب وارد مي كند كه گاه جبران ناپذير است. اينكه خداوند در كلام خويش در پي بيان حرمت ازدواج خداباوران با زنان و مردان مشرك و ناباور مي فرمايد: «آنها شما را به سوي آتش دعوت مي كنند» ممكن است به اين دليل باشد كه هاله يا ميدان انرژي منفي اين افراد به هاله خداباوران آسيب وارد مي سازد[مگر اين كه خداوند خود از آسيب حفظ فرمايد]. همچنين در عمل شنيع زنا ، ناهماهنگي ميدانهاي انرژي هنگام تداخل هاله ها موجب بروز آسيب به دو طرف مي گردد. خطر اين آسيب روحي به قدري جدي است كه قرآن به نهي از زنا اكتفا نكرده و مي فرمايد: «ولاتقربوا الزنا» يعني به آن نزديك هم نشويد. آسيب به هاله مي تواند زمينه ورود موجودات متافيزيكي[جن] به آن را مهيا سازد كه انرژي فرد را تخليه مي كنند. آسيب به هاله دفعتاً صورت مي گيرد اما ترميم آن شايد با تزكيه نفس و تمركز بر اذكار واسماء مقدس و به صورت تدريجي امكان پذير باشد. آسيب هاي وارده به روح هنگامي براي انسان قابل مشاهده است كه از حجاب جسم و دنياي مادي بيرون آيد. سقراط در بستر مرگ گفت: « مرگ چیزی جز جدایی روح از جسم نیست. و روحی که ازقفس تن رها شود زندگی دیگر خواهد یافت. انسان حقیقی باید در مدت حیات، خود را آماده مرگ نماید که آن مقصودِ زندگی است. برای این کار باید همواره به پرورش روح پرداخت تا آماده ورود در نور شود. پرورش تن که حصار روح است سبب آن می شود که این حصار محکم تر روح را اسیر خود کند و بیشتر مردم چنین می کنند و با دست خود روح را که خواهان جولان است در مانع محکم گرفتار می کنند. نيازهاي زندگی دنيوي، روح را متأثر ساخته با آلودگی ها دمساز می کند. نیاز تن، روح را گرفتار كرده و از آزادی دور می سازد. خواهش "نفس بد فرما" که نیاز تن است روح را برای رفع آن به دنبال می کشد و  از حقیقت دور می کند. چون اعمال دنیوی پیوسته با فرمان و میل تن اجرا می شود، روح با آن همآغوش  بوده و در همه حال از آن پیروی می کند. پس تا زمانی که روح به سبب نیاز جسم آزاد نیست، نمی توان آن را برای به دست آوردن  حقیقت به کارگرفت. پس لازم است جان را از بلای امیال تن آزاد سازیم. انسان حقیقی در طول زندگی چنین می کند که جان خود  را از آفت خواهش تن دور نگه می دارد تا هنگامی که روح به فرمان خداوند  برای رسیدن به مقصود از تن جدا می شود، با آلودگی ها تیره وتار نشده باشد زیرا اگر چنین باشد هنگام ورود به عالم مقصود، مجذوب انوار حقیقت که بر آن می تابد، نمی شود. [متأسفانه اكثريت غالب انسانها هرگز از مرحله "حيات حيواني" فراتر نمي روند.] شما را از سفر مرگ آگاهی می دهم که از میان باد و باران است و ماه بر جاده نمی تابد و شما را چراغی جز انوار پاک روح با خود نیست. توشه راه از نیکی ها بردارید که طعامی به دست شما نمی دهند. راه را هموار کنید تا پای شما بر سنگ های سخت فرو نیاید. اندیشه خود را پرواز دهید که از فراز تخته سنگی کوتاه شما را منظری خوش نمایان نمی شود. از حقیقت سیراب شوید چون آبی نمی بينيد تا تشنگی خویش فرو نشانید. ستاره روح که از افق حیات سر بر می زند چندی درآسمان وجود تسبیح گویان سو سو می زند، سپس در پرتو انوار ازلی از دیده پنهان می شود. زمزمه فرشتگان مراقب پیوسته گوش ما را مهبط راز خویش قرار می دهد و لعل وجود آدمی را به نور افشانی می خواند.»  روح به هر چيزي كه توجه نشان دهد با آن يكي مي شود و توصيه اكيد دين حقيقي به "زهد" و دوري از تجملات و غير ضروريات زندگي و استغراق در لذتهاي دنيايي به خاطر حفظ سلامت و استقلال روح و آمادگي آن براي ورود به ملكوت است. دین (اصیل و حقیقی) مجموعه قوانین و راهکارهایی است که برای هماهنگی و انطباق حیات مادی و حیات روحانی انسان وضع گردیده است تا روح در طول مدتي كه بناست در عالم ماده اقامت داشته باشد از آلودگي زندگي مادي مصون بماند.




[1] - بحارالانوار ، تاریخ الحجة
[2] - بحارالانوار ، تاریخ الحجة ، باب 25
[3] - پیروان
[4] - کاهنان
[5] - کفایة  الموحدین: فقیه  محدث جلیل القدر آقا سید اسماعیل عقیلی نوری أخذ شده از کتاب منتهي الآمال؛ شيخ عباس قمي. باید خاطرنشان ساخت که این مطلب از برخی از چاپ های پس از انقلابِ کتاب منتهی الآمال حذف گردیده است!
[6] - غیبت شیخ طوسی
[7] - اسراء، 5
[8] - کافی، ج8،ص206
[9]- بحارالانوار ، ج52
[10] - نقل از جابر بن عبدا... انصاری ، بحارالانوار ، تاریخ الحجة ، باب 25
[11] - السيّد مصطفي ال سيد حيدر الكاظمي، ترجمه و شرح نهج البلاغه